هر بار كه بلا مىآمد، فرعونيان دست به دامن موسى عليهالسلام مىشدند، تا از خدا بخواهد بلا بر طرف گردد و قول مىدادند كه در صورت رفع بلا، ايمان بياورند، چندين بار بر اثر دعاى موسى عليهالسلام، بلا بر طرف شد، ولى آنها پيمانشكنى كردند و به كفر خود ادامه دادند، سرانجام بلاى عمومى غرق شدن فرعونيان در دريا و نجات بنى اسرائيل پيش آمد.(496)
موسى عليهالسلام و پيروانش از ظلم و فرعونيان به ستوه آمده بودند، و همچنان در فشار و سختى به سر مىبردند، سرانجام موسى عليهالسلام تصميم گرفت كه با پيروانش، به سوى فلسطين (بيت المقدس) هجرت نمايند.
خداوند به موسى عليهالسلام وحى كرد: پيروان خود را شبانه از مصر خارج كن.
موسى عليهالسلام و پيروانش، شبانه از مصر به سوى فلسطين حركت كردند، در مسير راه به درياى سرخ رسيدند، و از آن جا نتوانستند عبور كنند. سپاه تا بن دندان مسلح و بى كران فرعون همچنان به پيش مىآمد، شيون و غوغاى بنى اسرائيل به آسمان رفت و نزديك بود از شدت ترس، جانشان از كالبدشان پرواز كند.
در آن ميان يوشع بن نون (وصى موسى) فرياد مىزد: اى موسى! تدبيرت چه شد؟ مگر طوفان حوادث را نمىنگرى، اينك پيش روى ما و پشت سرمان سپاه دشمن است، و چاره و راه فرارى نداريم.
شب تاريك و بيم موج و گردابى چنين حائل كجا دانند حال ما سبكباران ساحلها
در اين بحران شديد، خداوند با لطف خاص خود به موسى عليهالسلام وحى كرد: عصاى خود را به دريا بزن(497) و نيز فرمود:
فَاضرِب لَهُم طَريقاً فِى البَحرِ يَبَساً لا تَخافُ دَرَكاً و لا تَخفى؛
براى بنى اسرائيل راهى خشك در دريا بگشا كه از تعقيب (فرعونيان) خواهى ترسيد و نه از غرق شدن در دريا.(498)
موسى عليهالسلام به فرمان خدا عصاى خود را به دريا زد. آب دريا شكافته شد و زمين درون دريا آشكار گشت، موسى و بنى اسرائيل از همان راه حركت نموده و از طرف ديگر به سلامت خارج شدند.
فرعون و سپاهيانش فرا رسيدند و از همان راهى كه در ميان دريا پيدا شده بود، بنى اسرائيل را تعقيب كردند، غرور آن چنان بر فرعون چيره شده بود كه به سپاه خود رو كرد و گفت: تماشا كنيد چگونه به فرمان من دريا شكافته شد و راه داد تا بردگان فرارى خود (بنى اسرائيل) را تعقيب كنم.
وقتى كه تا آخرين نفر از لشگر فرعون وارد راه باز شده دريا شدند، ناگهان به فرمان خدا آبها از هر سو به هم پيوستند و همه فرعونيان را به كام مرگ فرو بردند. (499)
در همان لحظه طوفانى كه فرعون خود را در خطر شديد مرگ مىديد، غرورهايش فرو ريخت و درك كرد كه همه عمرش پوچ بوده و اشتباه كرده است با چشمى گريان به خداى جهان متوجه شد و گفت:
آمَنتُ اَنَّهُ لا اءِلهَ اءِلَّا الَّذى آمَنَت بِهِ بَنُوا اسرائيلَ وَ اَنَا مِنَ المُسلِمينَ؛
ايمان آوردم كه هيچ معبودى جز معبودى كه بنى اسرائيل به او ايمان آوردهاند وجود ندارد، و من از تسليم شدگان هستم.(500)
ولى ديگر وقت و فرصت گذشته بود، و لحظهاى براى توبه نمانده بود، امواج سهمگين دريا، فرعون را غرق كرد و سپس كالبد بى جان او را به بيرون دريا پرتاب نمود تا مايه عبرت براى آيندگان گردد.(501)
روايت شده: هنگامى كه فرعون در لحظه مرگ گفت: به خداى موسى ايمان آوردم. جبرئيل مشتى خاك بر دهان او زد و گفت:
اى خاك بر دهانت! تا در ناز و نعمت بودى، دم از خدايى زدى، و مكرر با موسى مخالفت كردى و پيمانشكنى نمودى و به بنى اسرائيل ستم كردى و آنها رنج دادى، اينك كه در بن بست قرار گرفتهاى، همان دروغهاى قبل را تكرار مىكنى؟!(502)
از آن سوى دريا، بنى اسرائيل همراه موسى عليهالسلام و هارون عليهالسلام به حركت خود به سوى بيت المقدس ادامه دادند، و براى هميشه از دست فرعون و فرعونيان نجات يافتند و فصل جديدى در زندگى آنها پديدار شد.
با واژگونى رژيم طاغوتى فرعون، گرفتارىهاى داخلى سنگينى براى موسى عليهالسلام پديدار شد، از جمله اين كه: بنى اسرائيل كه تازه از دريا به ساحل رسيده بودند و به سوى فلسطين حركت مىكردند، در مسير راه، قومى را ديدند كه با خضوع خاصى اطراف بتهاى خود را گرفته و آنها را مىپرستند.
افراد جاهل و بى خرد از بنى اسرائيل، تحت تأثير آن منظره بتپرستى قرار گرفته و به موسى گفتند: براى ما نيز معبودى قرار بده، همانگونه كه آنها (بتپرستان) معبودانى دارند.
(موسى عليهالسلام كه چهل سال فرعونيان را به سوى توحيد دعوت كرده و از بتپرستى و شخصپرستى بر حذر داشته بود، اكنون در برابر جاهلانى قرار گرفته بود كه تقاضاى بتپرستى مىكردند، به راستى اين پيشنهاد احمقانه چقدر دل موسى عليهالسلام را آزرد و اعصابش را خُرد كرد.)
موسى به سرزنش آنها پرداخت و فرمود:
شما جمعيّتى جاهل و نادان هستيد - اين بتپرستان را بنگريد ، سرانجام كارشان هلاكت است، و آنچه انجام مىدهند، باطل و بيهوده مىباشد - آيا جز خداى يكتا معبودى براى شما بطلبم، خدايى كه شما را از مردم عصرتان برترى داد و از ظلم و ستم فرعون و فرعونيان رهايى بخشيد.
اينك مراقب گفتار و كردارتان باشيد كه در آزمايشى بزرگ قرار گرفتهايد.(503)
روزى يكى از يهوديان از روى شماتت به يكى از مسلمانان گفت: شما هنوز پيامبرتان را به خاك نسپرده بوديد بين خود اختلاف نموديد. حضرت على عليهالسلام به او فرمود:
ما درباره دستورهاى پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم اختلاف نمودهايم، نه درباره اصل نبوتش (تا چه رسد به يكتايى خدا) ولى شما هنوز پايتان از آب دريا خشك نشده بود، به پيامبرتان پيشنهاد بتپرستى كرديد و پيامبرتان موسى عليهالسلام، شما را سرزنش كرد و فرمود: شما قومى جاهل و نادان هستيد.(504)
موسى عليهالسلام تا آن عصر، پيرو آيين ابراهيم عليهالسلام بود، و همان را براى بنى اسرائيل تبليغ مىكرد.
قوم موسى عليهالسلام در انتظار برنامههاى جديد و كتاب آسمانى جديد موسى عليهالسلام بودند، تا به آن عمل كنند.
موسى عليهالسلام به آنها فرمود:: برادرم هارون را در ميان شما مىگذارم و براى سى روز از ميان شما غيبت مىكنم، و به كوه طور مىروم تا احكام شريعت و (الواح تورات) را براى شما بياورم.
از سوى ديگر جمعى از بنى اسرائيل با اصرار و تأكيد از موسى عليهالسلام خواستند كه خدا را مشاهده كنند، و اگر او را مشاهده نكنند هرگز ايمان نخواهند آورد، موسى عليهالسلام هرچه آنها را نصيحت كرد، فايده نداشت، سرانجام موسى عليهالسلام از ميان آنها هفتاد نفر را برگزيد و همراه خود به ميعادگاه پروردگار (كوه طور) برد، موسى عليهالسلام در كوه طور تقاضاى بنى اسرائيل را چنين به خدا عرض كرد:
رَبّ اَرِنى انظُر اِلَيكَ؛
پروردگارا! خودت را به من نشان بده تا تو را ببينم.
خداوند فرمود: هرگز مرا نخواهى ديد، ولى به كوه بنگر اگر در جاى خود ثابت ماند، مرا خواهى ديد.
ناگاه موسى عليهالسلام ديد تجلى خداوند باعث شد كه كوه نابود شود، و همسان زمين گردد، موسى عليهالسلام از مشاهده اين صحنه هولانگيز، چنان وحشتزده شد كه مدهوش بر روى زمين افتاد. وقتى كه به هوش آمد، عرض كرد: پروردگارا! تو منزه هستى، من به سوى تو باز مىگردم، و توبه مىكنم، و من از نخستين مؤمنان هستم. (505)
و در آيه 155 سوره اعراف چنين آمده:
موسى از قوم خود، هفتاد تن از مردان را براى ميعادگاه ما برگزيد وقتى كه آنها را به كوه طور برد و زمين لرزه آنها را فرا گرفت و همه آنها هلاك شدند.))
اين همان تجلى قدرت خدا بر كوه بود، چرا كه قوم موسى عليهالسلام از موسى عليهالسلام خواسته بودند از خدا بخواهد كه خود را نشان دهد، با اين كه خداوند ديدنى نيست، تجلى خدا بر كوه طور و هلاكت هفتاد نفر از قوم موسى عليهالسلام و مدهوش شدن خود موسى عليهالسلام، هم از معجزات آنها بود كه چرا چنين تقاضايى كردهاند و هم نشان دادن قدرت الهى بود، تا آنها با ديدن جلوههاى قدرت الهى، با چشم باطن خدا را بنگرند.
موسى عليهالسلام وقتى كه به هوش آمد و هلاكت نمايندگان بنى اسرائيل را ديد، عرض كرد: پروردگارا ! اگر تو مىخواستى مىتوانستى آنها و مرا پيش از اين هلاك كنى (يعنى من چگونه پاسخ قوم را بگويم كه بر نمايندگان آنها چنين گذشت) آيا ما را به خاطر كار سفيهان از ما هلاك مىكنى(506)
سپس با تضرع و زارى گفت: پروردگارا! مىدانيم كه اين آزمايش تو بود كه هر كه را بخواهى (و سزاوار بدانى) با آن گمراه مىكنى و هر كس را بخواهى (و شايسته بينى) هدايت مىنمايى.
بار الها! تو ولىّ و سرپرست ما هستى، ما را ببخش و مشمول رحمت خود قرار ده، تو بهترين آمرزندگان هستى.(507)
سرانجام هلاك شدگان زنده شدند و به همراه موسى عليهالسلام به سوى بنى اسرائيل بازگشتند و آن چه را ديده بودند براى آنها بازگو كردند.
موسى عليهالسلام در همين سفر الواح تورات را از خداوند گرفت.
خداوند در كوه طور به موسى عليهالسلام فرمود: اى موسى! من تو را با رسالتهاى خويش و سخن گفتنم (با تو) بر مردم بر گزيدم، پس آن چه را به تو دادهام محكم بگير و از شكرگزاران باش.
و براى مردم در الواح (تورات) از هر موضوعى اندرى نوشتيم، و از هر چيز بيانى كرديم، پس آن را با جديت بگير، و به قوم خود بگو به نيكوترين آنها عمل كنند و آنها كه به مخالفت بر مىخيزند كيفرشان دوزخ است و به زودى خانه فاسقان را به شما نشان خواهيم داد.(508)
به اين ترتيب موسى عليهالسلام در ميعادگاه طور، شرايع و قوانين آيين خود را به صورت صفحههايى از تورات، از درگاه الهى گرفت و به سوى قوم بازگشت تا آنها را در پرتو اين كتاب آسمانى و قانون اساسى، هدايت كند و به سوى تكامل برساند.
گفتيم حضرت موسى عليهالسلام اكنون كه از دست فرعونيان نجات يافته، مىخواهد براى ملت بنى اسرائيل، حكومت تشكيل دهد و هر حكومتى نياز به قانون دارد. او با گروهى از برجستگان بنى اسرائيل به كوه طور رفت، تا الواح تورات را از درگاه خدا بگيرد، تا همان كتاب آسمانى، قانون اساسى مردم گردد.
نخست طبق وعده خدا، به بنى اسرائيل فرمود: من سى روز از ميان شما غايب هستم، جانشين من برادرم هارون است. در پرتو راهنمايى او به زندگى ادامه دهيد تا من باز گردم.
موسى عليهالسلام به كوه طور رفت و به مناجات و عبادت پرداخت سى شبانه روز به پايان رسيد، خداوند ده روز ديگر را به آن افزود و مجموع آن چهل روز گرديد.
از آن جا كه در آغاز هر انقلابى، حوادثى انحرافى رخ مىدهد، و خود انقلاب كردهها، گاهى حزب و گروه خاصى را به دور خود جمع مىكنند، قوم موسى عليهالسلام نيز از اين انحراف مصون نماندند. موسى بن ظفر كه بعداً به نام سامرى معروف شد، از بنى اسرائيل بود (او همان كسى است كه در ماجراى درگيرى او با قبطى، موسى به كمك او شتافت و قبطى را كشت) سامر با اين كه سابقه انقلابى داشت، و از ياران موسى عليهالسلام بود، پس از پيروزى موسى عليهالسلام جزء منافقين گرديد، و در غياب موسى عليهالسلام، و از زمينهاى كه در ميان بنى اسرائيل وجود داشت سوءاستفاده كرده و از طلاهاى فرعونيان، كه جمع شده بود، با زيركى خاصى مجسمه گوسالهاى درست كرد، و مردم را به پرستش آن دعوت نمود.
بر اثر وزد باد از سوراخهاى بدن اين مجسمه صدايى همچون صداى گوساله بيرون آمد و به اين ترتيب اكثريت قاطع جاهلان بنى اسرائيل، از راه توحيد خارج شده و گوسالهپرست شدند.
هارون هر چه قوم را نصيحت كرد، و آنها را در گوسالهپرستى برحذر داشت، به سخنش اعتنا نكردند، حتى با جوسازىها و هياهوى خود نزديك بود او را بكشند.
قصه هاي قرآن به قلم روان
محمد محمدي اشتهاردي
منبع: غدیر
گردآوری:گروه قرآن سایت تبیان زنجان
http://www.tebyan-zn.ir/quran.html
496 - مضمون آيه 134 تا 136 سوره اعراف.
497 - فَاَوحَينا اِلى مُوسى اَنِ اضْرِب بِعَصاكَ البَحرَ... (شعراء، 63)
498 - طه، 77.
499 - اقتباس از قصص قرآن بلاغى،ص 146.
500 - يونس، 90.
501 - مضمون آيه 90 تا 92 سوره يونس.
502 - تاريخ انبياء،ص 531.
503 - مضمون آيات 138 تا 141 سوره اعراف.
504 - نهج البلاغه، حكمت 317.
505 - اعراف، 143.
506 - اعراف، 155.
507 - اعراف، 155 و 156.
508 - اعراف، 144، 145.
نظرات شما عزیزان: